آن روز ها را خوب به ياد دارم كه با فشار درس مي خواندم ،وفكر مي كردم دانشگاه يك جاي خوب است ،نمي دانستم چرا ....؟
همه چيز را از همان روز اولي كه دانشگاه رفتم فهميدم ،از بي حوصلگي استاد براي توجيه دانشجو ،گاهي هم بي سوادي اش و گاهي هم ....و آن شعار مزخرف كه اينجا دانشگاه است و دانشجو خودش بايد ياد بگيرد !!!!!وانگار استاد در جامه ي شلغم ظاهر مي شود !!!!كه هيچ نمي فهمد و يا خودش را به نفهمي مي زند كه زياد براي دانشجويش تو ضيح ندهد !!بعد كه كمي جا مي افتي ،مي فهمي كه نه فقط استاد ،اينجا دانشجو هم ميلي براي دانستن ندارد !!يك عده از آن اول مي آيند كه مدركشان را بزنند زير بقلشان و عده ي ديگر اگر يكي توي سر استاد مي زنند ،دوتا بر سر كتاب هايشان و هزار تا بر سر خودشان ؛علتش نماندن است ،در جايي كه هيچ انگيزه اي نيست براي زندگي كردن و پيش رفتن و بودن ،انگار خاك ايران غريب شده است و انگار اينجا عين غربت است !!
پي نوشت :ف. دورود دعا كن كه همه چيز درست و حسابي بگذرد !!!2-گفتم فلاش بك را به زودي بخوانيد نه الان 3- اون يكي وبلاگو بستن نمي دونم چرا!!!بايد يه رشته وبلاگ درست درمون يه جا بزنيم راحت شيم از دست اين بلاگر به خدا
آره همین جوری بوده از وقتی من یادم می آد . یادم می آد یکی از دوست هام که رتبه ی کنکورش 6 بود تا ترم 4 دانشگاه اصلا سر کلاس ها نمی اومد و واحد 12 تا بیشتر بر نمی داشت !!! کلا دانشگاه دیگه آخر خطه ، بخونی نخونی مدرک می گیری می آی بیرون و دیگه بقیه اش کار دوست و آشنا و وابستگی به این ور و اون وره ! حالا واسه شماها که پزشکی می خونین فکر کنم بهتر باشه چون می تونین برای خودتون کار کنین اما بچه های فنی اگه بخوان برای خودشون کار کنن وضعشون بدتر هم می شه چون قرارداد ها رو فقط با یه عده شرکت خاص می بندن همیشه . ای بابا ....
پاسخحذفآها فقط فکر کردم به زودی یعنی خیلی زود ، پس منظور شما فقط به زودی بود (;
توی wordpress بنویسید خیلی امکانات داره اما کار کردن باهاش یه کم سخته .
راستش منم دقیقا سال اولی که رفتم دانشگاه همین حس رو داشتم . مخصوصا اون سالها تازه اینتر نت اومده بود میرفتم خودم رو مقایسه میکردم با دانشجوهای هم رشته خودم تو کشور های دیگه . من خیرسرم فکر میکردم الان همش کلی کار پژوهشی میکنیم و کلی چیز یاد میگیریم دیدم همون سیستم کلیشه ای مدرسه با منابع ده قرن قبل از میلاد مسیح رو جزوه میکنن به خوردت میدن .همون موقع تصمیم گرفتم از ایران برم ولی چون فقط 18 / 19 سالم بود خانواده موافقت نکرد. خوبه آدم بیخیال و فقط به دنبال مدرک وارد دانشگاههای ایران بشه !!!!!!!!!!
پاسخحذفراستی مشتری رو کنار ماه رصد کردید؟
پاسخحذفدقیقا دردی است غیر مردن!!
پاسخحذفسلام
پاسخحذفنمی دونم اون یکی وبلاگ چیه؟
به این دانشجوی عزیزی هم که نوشته بفرمایید :اوضاع کم کم بهتر می شه،یاد می گیری که سر کلاس کی خوبه بری و خودت تو درس خوندن راه می افتی
فکر کنم من اندازه انگشتای دستم کلاس رفته باشم تو لیسانس!! ولی فقط برای نرفتن یکی یا دوتاش الان ناراحتم ، بهش بگید که یاد می گیره گلیمش رو از آب بیرون بکشه، و در ضمن از همه مهمتر بهش بگید فکر نکنه خارج هم دیگه حالا ته محیط علمیه ، خیالتون راحت همچین خبرایی هم نیست
ف.دورود
سلام امين خان
پاسخحذفحال و احوال
من كه بيشتر از 500 وبلاگ تو تمام سرويس دهنده ها دارم كجا را گرفتم مگه
همينجارو آهسته و پيوسته بچسب از هر كاري بهتره
به نازنين خانم سلام برسان
ماندن امانتي هات پيشم بد جور موجب ناراحتيمه
يه جوري رديف كن پس بفرستمش
با آرزوي سلامتي براي شما
شاد باشيد
سلام دکتر جان
پاسخحذفمن از اون دانشجوهایی هستم که کاری به کره استاد ندارم و فقط و فقط آخره ترم استادا می شناسم
خودمو عشق است که ببینم می خوام چی کار کنم با درسام
بعدشم اینکه نی نی و مامانه نی نی چه طورند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
لبخند بزن بدون انتظار پاسخی از دنیا
پاسخحذفبدان که روزی آنقدر شرمنده می شود
که بجای پاسخ به لبخندهایت با تمام سازهایت
می رقصد...
خوبه كه همهي ما تجربههاي مشابهي داشتيم! ميدوني چيزي كه بيشتر از بيسوادي استادا حرص منو در مياره چيه؟ اينكه اينقدر وقيح و پر رو هستن كه در طول ساليان متمادي تدريس يه درس حتي به خودشون اين زحمتو نميدن كه چهار خط مطالعه كنن بعد بيان سر كلاس!!!! وگرنه تدريس كه كاري نداره. يه دانشجوي ليسانس هم ميتونه با يه كمي مطالعه بره يه درسو تدريس كنه!!! بعدم اگه اعتراض كني همون جملهي معروف دانشجو خودش بايدبره ياد بگيرست!!!!!
پاسخحذفولي باز خوشحالم از اينكه چند بار با بچهها همه هماهنگ شديم زيرآب چند تا از اين استاد بيسوادا رو زديم!