۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

زوج هنري

عادات غذايي من هميشه براي همه عجيب بوده !!!!روايت است كه 8 ماهه كه بودم چهار دست و پا وسط سفره ميرم پياز روي سالاد رو تو دهنم مي ذارم و ميمكم !!!!!يك سال ونيمه كه بودم خانوم جان فلفل روي انگشتام مي ماله كه ناخن نجوم بعد انگشتم رو كه تو دهنم مي برم از فلفل خوشم مياد ،دستم رو مي كنم تو شيشه ففلفل!!!!3 ساله كه ميشم مي رم تو انباري ته سير ترشي 12 ساله اي كه از ترس خانم كسي نزديكش نمي شد رو دراوردم البته بماند كه بعد ها خانم جان تهم را دراورد !!!در آستانه ي 34 سالگي به رستوران هندي تاج محل ميرم :
-ببخشيد آقا ميشه براي من يه فلفلدون بياريد !!!!آقاهه چشاش گرد ميشه !!!!
هر آدمي از نظر من يه زوج هنري داره !!!زوج هنري من پويا بود كه به غايت تنبل بود!!!آن قدر كه زن داييم از دستش گاهي به گريه مي افتاد و ميومد تو كوچه به من و بقيه بچه هاي فاميل و كوچه التماس مي كرد كه هر وقت فوتبال بازي مي كنيم پويا رو هم صدا كنيم !!!پويا رو صدا مي كرديم ولي به نظرتون اون ميومد تو بازي چي كار ؟؟؟ميشد دروازه بان !!!!!!!اونم نشسته تو دروازه !!!دست آخر هم به خاطر تن لشي اش يه دست كتك مفصل مي خورد و گريان راه ميوفتاد سمت خونه ي عمه جانش (خاله ي من )كه بگويد ياسمن منو كتك زد !!!!البته منم از زيركتك هاي ياسمن در نمي تونستن بروم و دست آخر هم نتيجه ي مامان و زندايي ام اين بود كه پسر هايي كه از دختر جماعت كتك مي خورند بايد بميرند !!!
زوج هنري ياسمن هم بايد نازنين باشد كه مادرش نقل مي كند كه هر بچه اي تو كوچه و فاميل مي خواست به خون خواهي برود او را صدا مي كند و به نوعي شر خر فاميل بوده !!!!به تعبيري بزن بهادر !!!
اما حالا ديشب يه زن و شوهري (نمي گويم پويا و مرجان ها !!!)به خانه ي ما مي آيند كه پويا گفته نازنين بايد الگوي زنان فاميل باشد ولي پويا حليم نمي پزد !!!!!
-من اون موقع گفتم كه امين مريض بود !!!!
-الگو ،الگو هست ديگه نميشه آستين هاشو 34 دراريم اندازه ش رو 36 !!!
-تو هر وقت مثل نازنين از من پرستاري كردي ،هر وقت منم عين امين ......
در اين ميان تلفن زنگ مي زند و سعيد پسر دايي كوچيكه پشت تلفن منو به باد فحش مي دهد كه لا اقل وقتي حمالي مي كني همه جا جار نزن ما زندگي نداريم از بي عرضگي تو !!!!
خلاصه اينكه اين مردان مستبد فقط دلشون مي خواد بهشون خدمت بشه !!!!خدا رو شكر كه مرد دموكراتيم !!!!!غذا پختن سخته ولي يه سري نكات جالب برام داشت و اون اينكه من معمولا بعد از غذا از مزه و زحمتش تشكر نمي كردم يعني بيشتر اوقات اينقدر حرف تو حرف ميومد كه ...اما الان فكر مي كنم اگر عمري باشه و ما دوباره دست پخت نازنينمان را خورديم تشكر را فراموش نخواهيم كرد و قسمت بعدي غذا پختن يه شوقيه كه آدم داره به خاطر اينكه شايد غذاش عاملي باشه براي اينكه طرف مقابلش انرژي بگيره و
اين نكات جالب رو ديشب ساعت 2:30 اعلام كردم :
-چرا چراغ خوابو روشن كردي ؟؟؟؟
-مي خوام يه سري نتيجه ي مهم بهت بگم !!!
-قبلش بايد بهت بگم كه دماغت بسوزه !!!::من بيدار بودم !!!
پي نوشت :ديشب بيانيه ي يازدهم موسوي را كه داشت بي بي سي مي خوند دلم ريخت !!!چون نازنين داد زد گفت :آره بچه هاي ... برام دعوتنامه ي همكاريشو فرستادن !!!!!مي خوان يه سايت خبر گزاري بزنن !!!!!!!!!!!نازنين جان از همين جا مي گويم كه من ديگه پا ندارم بيفتم دنبالت تو اين راهرو و اون راهرو ببينم كجاي اويني !!! هر كمپوتي دوست داري بگو همين الان برات بخرم واسه ي 4 قوطي كمپوت كه آدم تا اوين نمي ره كه !!!
2-صادق وفايي از حضورت متشكرم !!!اگر خدا بخواهد به شما هم خواهيم رسيد !!!
3-شما هم زوج هنري دارين ؟؟؟؟؟؟؟

۲۱ نظر:

  1. سلام آقای دکتر عزیز
    خوشحالم که وبلاگتونو میتونم هر روز بخونم شخصیت بسیار قابل احترامی دارید بهتون تبریک میگم هم به دلیل داشتن نازنین و هم به دلیل روح بلند خودتون

    پاسخحذف
  2. در مورد مزه تند باهات موافقم! خيلي موافقم! اما حاضر نيستم باهات رقابت كنم!
    من هيچ وقت هيچ گونه زوجي نداشتم ):
    به اين مرداي نامرد هم بگو هيچ اتفاقي نمي لفته اگه يه تكوني به ..ونشون بدن! جاي دوري نمي ده! آفرين به تو كه اينقدر دموكرات و باحالي. تبريك نازنين خانم كه همسر به اين خوبي داري.

    پاسخحذف
  3. زوج هنری من یک دوست عزیز که در دانشگاه با هم آشنا شدیم. دیگه کلا از هم جدا نشدیم.
    غذای تند را نمی تونم تحمل کنم. اصلا معده ام درد می گیره و اخلاقم هم به بعضی از موجودات نزدیک می شه.

    پاسخحذف
  4. عادات غذاییتون فوق العاده بود ... هر لحظه تعجبم بیشتر می شد که مگه می شه ... آخرش هم به این نتیجه رسیدم ... بله ؛ حالا که شده ...

    من یک زوج هنری داشتم ؛ اما حیف چند وقتیه با خانواده اش از تهران رفتن ... اما تا میاد تهران حتما می بینمش و حتما یک کار متفاوتی می کنیم که یادمون بمونه ما دوتا دوست متفاوتیم ...

    پاسخحذف
  5. آره من هم زوج هنری داشتم . مهد کودک که می رفتم (از یک سالگی تا 5 سالگی ) یه دوست داشتم اسمش پدرام بود ، کلا تو کار خلاف و آزار و اذیت ملت بودیم . شب تا صبح فکر می کردیم که فردا تو مهد کی رو بیچاره کنیم ! یه بار شیشه ی رنگ رو که می دادن باهاش روی کاغذ اثر دست بذاریم رو خالی کردیم رو ماشین مدیر مهد ، یه بار یه پسره همکلاسیمون رو که توی توالت بود رو همون جا زندونی کردیم و کلیدش رو تو باغچه ی پشت مهد چال کردیم و سوار سرویس شدیم و رفتیم خونه ! یه بار یه پسره دیگه رو که گنده لات مهد بود ، انداختیم تو استخر مهد و بابا امیر ( سرایدار اونجا ) پرید و درش آورد و اون هم تا دو ساعت گریه می کرد و... سه بار از مهد جفتمون رو اخراج کردن تا این که پدرام با مامان و باباش رفت آمریکا و من دیگه هیچ وقت یه همچین زوج خفنی نداشتم ! اگه مونده بود الان من و خودش تحت تعقیب بودیم حتما ((:

    پاسخحذف
  6. Amin, mordam az khande, kheily ham baad akhlagh boodama, MERCI! Rasty, az ammeh jan che khabar?

    پاسخحذف
  7. امين تو در آبروريزي يكي !بذار نوبت من بشه ،راهت نمي دم تو،من تنبل بي خاصيتم ديگه ؟اصلا هم زوج هنري خوبي نيستي !با اين پست هات همه مون رو خونه خراب كردي !همين فرداست كه پامون دامن بكنيم ميل بافتني بگيريم دستمون !نازنين تو شعور داره مي دونه تا كجا پيش بره !مال ماها كه شروع مي كنن تا تهش ميرن در مجموع مي تونم بگم خاك بر سرت براي پست هايي كه مي ذاري

    پاسخحذف
  8. خانوم ماندگاريان نازنين مي تونه جاي زوج هنري شما را پر كنه به خدا به همون خفنيه كه پدرام بود !!!!!!!!!!
    پويا من اصلا سراغت نميام كپن تو فعلا تموم شده !!!الان با دوستان موافقم كاش اينجا آيكون داشت يكم زبون درازي مي كرد !!!

    پاسخحذف
  9. به کلیه ی عناصر ذکور خانواده ی آقای احمدی پور پیشنهاد می کنم ، در یک جلسه ی کاملا مردونه ، با حضور آقای امین ، ترتیب یک گفتمان پر ثمر رو بدن !!! دعوت و حضور خانم یاسمن هم بلامانع باشه البته ( به هر حال به نیروی کمکی هم شاید نیاز بشه ) !!! ((:

    پاسخحذف
  10. ((: آخ چه حیف که من نازنیم جون رو دیر پیدا کردم ! کاش هم سن و سال بودیم و نازنین هم با ما توی اون مهد بود ، حتما خیلی خوش می گذشت (:

    پاسخحذف
  11. نگارشتون فوق العادست آقاي دكتر . من هر روز قبل شروع كارم پست جديدتون رو ميخونم . آفرين به شما كه انقدر روحيه بالايي داريد . زندگي سرشار از شادي با نازنين تان داشته باشيد.

    پاسخحذف
  12. سلام
    از وبلاگ یاسمن چند قدم نزدیکتر به خدا رفتم به وبلاگ آشنایی با یه معلول قطع نخاع و از اونجا اومدم به خونه عشق شما و نازنین
    سه سالی هست که وب نویسم و حالا حدود یکسال و نه ماهه که بای پسرم مینویسم
    خوشحالم از آشنایی با شما و امیدوارمعشقتون همیشه پایدار بمونه
    نمیخوام براتون نسخه بپیچم و فقط دوست دارم چون میخوام دوستتون باشم این مطلب رو بگم
    منم میگرن خیلی بد و شدیدی داشتم و هفته ای یکی دو بار عود میکرد
    کلاسهای فرادرمانی استاد طاهری رو شرکت کردم
    راجع بهش چیزی شنیدین؟
    الان تو دانشگاه تهران فقط برای پزشکها کلاس داره
    مدتهاست شاید حدود دو سال که میگرنم به معنای میگرن عود نکرده
    پسرکم رو در عین ناباوری و با اتصالگرفتن و فرا درمانی از خدا گرفتیم اگه خواستید آدرس وبلاگم رو بهتون میدم
    کمی خصوصیه
    میخواستم بگم اگه دوست دارید توی این رشته یه مطالعه ای بکنید
    عشقتون جاوید مهرتون پایدار

    پاسخحذف
  13. سلام بر امين خان گل دوست عزيز و بسيار گرامي .
    از اين كارها تا دلت بخواد كردم
    مثلا كيف معلم را دست به دست دادن ته كلاس و من گذاشتم تو جاميزيم و كلي تنبيه شدم
    شايد چون زوج نداشتم همواره تاديب ميشدم تا ادب بشم
    لذت بردن از اونچه كه داري را فراموش نكن بخصوص نفس كشيدن
    به همه با صداي بلند سلام كنيد

    پاسخحذف
  14. آبروی فک و فامیلهایتان رو نبر امین خان.
    فردا روز یقه اتو می گیرن و پدرتو در میارن ها

    پاسخحذف
  15. ها ها ها !!! (اینجا چرا آیکون نداره برای ابراز احساسات !) پس جناب دکتر برای خودتون تو فامیل یه پا شر به پا کنین ! از کامنت پویا مردم از خنده .... زوج هنری هم تا حالا بهش فکر هم نکرده بودم ! غذای تند هم که عاشقشم .... دکتر جان سر جدتون هر روز بنویسید ما روزمون به خیر بشه ! شاد باشید ....

    پاسخحذف
  16. چه خبر دكتر اينورا كم پيدايي ؟كلي براي دفعه بعد فكر كردم !پويا الانشم تنبل و بي خاصيته !از من بپرس !راستي پس فردا رو پايه اي ؟

    پاسخحذف
  17. سلام . من دوتا زوج هنری داشتم . (اخه اونا دوقلو بودن) یه بار فکر کنم 5 ساله بودیم کمد سیسمونیمو با همه وسایلش چپ کردیم رو خودمون. یه بارم خرپشته خونه اونارو آتیش زدیم وای چه روزی بود. اون موقع هنوز قانون نشده بود که هرکی تو خونه اسلحه داره تحویل بده بابای اونا هم به خاطره شغلش کلی فشنگ کلت اون بالا داشت حالا فکرش و بکن ما اون جارو به اتیش کشیدیم. یه بارم مینیبوس پدر بزرگم و وقتی هیچ کس توش نبود روشن کردیم و راش انداختیم خودمونم فرار کردیم

    پاسخحذف
  18. من هميشه تو هركاري پايه بودم....ولي جزسال 1 دبيرستان هيچ رفيق پايه اي نداشتم يادمه اون سال به ما گفتن كلاسا رو تميز كنين......من پيچومدمو آخرش اومدم با دوستم عكس اون2 تارو(خودتون ميدونيد ديگه) زديم شكونديم گفتيم مي خوايم انقلاب كنيم.....بچه تر كه بودم هم تو مهد هم تو كوچه پسرا رو مي زدم دوتا دوتا باهم يه بار قيضاي نلفن 4 5 خونه رو با هم عوض كردم ...تو راهنمايي هم هميشه تو دفتر مدير بودم ولي من زرنگ بودمو بيشتر قتا در ميرفتم اگه بخوام بگم يه كتاب ميشه
    من تندي رو تحمل نميتونم بكنم ولي همه چيو شديدا تلخ دوس دارم

    پاسخحذف
  19. Rastee: nemeetunam be farsi beneveesam. na fontesho daram. aghar ham dashtam, typesho balad neestam. taze khundam ke azyaat meeshe bekhuny. be englishy bezaram behtare?

    پاسخحذف
  20. میگم با این اوصاف شما انتقام کل فامیل رو از خانم جان گرفتی . فلفلش خیلی جالب بود.
    راستش منم زوج هنری داشتم ولی تو هر برهه از زمان تغییر کرده.

    پاسخحذف