۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

ديوار چين بر سرمان خراب شد عمه سرور آمد

ديشب بد جوري ميگرنم شروع كرده بود سرم داشت مي تركيد در حالي خودم رو روي تخت انداختم كه نازنين و مادر وخاله ام داشتند بدو بدو مي كردن تا كار ها رو راست و ريس كنن از بوي شيشه پاك كن و رافونه و وايتكس سرم پر بود عمه ساعت 3 نصفه شب مي رسيد تهران به قول خاله ام از اون اولش هم خروس بي محل بود تا ساعت 2 چند باري حالم به هم خورد و همين هم موجب اين شد كه سعادت استقبال عمه جانم را در فرودگاه از دست بدهم بعد از 12 سال پيش كه نازنين به خاطر حال بدم من رو تا خونه رسونده بود اين بار دومي بود كه از ميگرنم ممنون بودم !!!!! نازنين هم به خاطر من نرفت چون جدا حال خوشي نداشتم اومدن عمه تا ساعت 6 صبح طول كشيد كه خوشبختانه تا اون موقع كمي حالم بهتر بود عمه تا رسيد نشست در باغ شروع كرد هاي هاي گريه كردن كه اين باغ بوي آقام خدا بيامرز را مي دهد البته به نظر من اصلا باغ ما بوي آقا بزرگ را نمي داد چون زمان آقابزرگ اين باغ فقط درخت داشت اما الان پر از گل و گياهه در ضمن آقا بزرگ بوي توتون مي داد نه بوي گل ياسي كه صبح ها با نسيم تو باغ ما مي پيچه !!!!!!!با ديدن من اما حسابي جا خورده بود چون فكر مي كرد منظور ديگران از اينكه من فلج شدم اينه كه الان ناجور افتادم رو تخت چند تا هم لوله از اين ور و اون ورم آويزونه !!!من براش توضيح دادم كه از زانو تا مچ پام فلج حركتيه و از مچ پام به پايين فلج حسيه !!!! البته فكر نكنم فرق فلج حسي و حركتي رو بدونه ولي آخرش گفت اين كه چيزيش نيست منو واسش كشوندين اينجا از اين حرفش خندم گرفته بود آخه كسي اونو اينجا نكشونده بود !!!!بعدش نازنين رو يه دور از سر تا پا يه دورم از پا تا سر اسكن كرد !!!!
-نازنين .نازنين كه ميگن اينه ؟
-من با حالت عصبيه بدي گفتم :مگه چشه ؟
در اون موقع بود كه نازنين كه تا اون موقع دستش روي شونم بود ناخنش رو تو گردنم فرو برد يعني ساكت !!!!!!!
سر ميز صبحانه اما يه راست رفت سر اصل مطلب :
-وارد خونه كه شدم جيگرم كباب شد تا حالا باغ آقا بزرگ رو اين طور سوت و كور نديده بودم هميشه هر وقت ميومديم اينجا . اينجا پر بود از بچه هايي كه داشتن شلوغ مي كردن و از سر كول درخت ها بالا مي رفتن
ديگه اون روي من كم كم داشت بالا ميومد تو دلم گفتم آره ارواح خانم جانت كسي اصلا توي اين باغ نمي اومد جز دو سال آخر عمر آقا بزرگ كه خود آقا بزرگ تصميم گرفته بود 13 بدر رو اونجا برن اونم بچه اي تو كار نبود خانم جان چنان زهر چشمي از من و 4 تا5 تا بچه ي ديگه گرفته بود كه حتي جرئت نكرديم از كنار مادرهامون جم بخوريم چه برسه از درخت ها بالا بريم كم كم افسانه بافي هاي عمه كه با خوردن صبحانه انرژي لازم رو مي گرفت بالا گرفت اين قدر كه زير گوش نازنين گفتم اين بد بخت حتما ماليا داره !!!!!!!!!! دست آخر به عنوان حسن ختام گفت
-خدا الهي تو دامن هيچ خانواده اي زني نندازه كه تنش خشك باشه چون زن نازا بركت خونه رو از بين مي بره ببين به سر برادر زادم چي اومده اين ها همه از بي بركتي عروسته !مينا
و قبل از اينكه مامان و خاله و من با هم بتركيم گفت
اتاق خواب من كجاست ؟
مامان با انزجار و عصبانيت زهره خانوم خدمتكار خونه رو فرستاد كه اتاق خواب رو بهش نشون بده عمه بد جوري از بي ادبي مامان بهش بر خورده بود ولي من تازه يه كم عصبانيتم فرو كش كرده بود
پي نوشت:تو رو خدا برام كامنت بذارين من اصلا وبلاگ مي نويسم كه از افسردگي درام كامنت كه نمي ذارين بيشتر افسرده ميشم بايد التماستون كنم ؟؟؟؟ اگه از دست عمه ام تا شب سكته نكردم شب بقيه اتفاق ها يي كه تو روز افتاد رو مي نويسم اگرم سكته كردم ديگه حلالم كنين !!!!

۱۸ نظر:

  1. سلام . انگار بیشتر از اومدن و کامنت گذاشتن ما ، اومدن عمه خانوم از افسردگی درت آورده هااا ((: ببین من یه پیشنهاد برات دارم ، هر روز صبح توی نوشیدنیش ( شیر م یخوره یا چایی یا آب پرتقال یا قهوه یا .. ) یه 10 تایی قرص خواب آور و ترکیبات مشابه بریزید و تا آخر شب زندگی کنید برای خودتون !!! یه راه دیگه هم داره ، بیاین به صورت دوره ای با عمه هماهنگ بشید علیه یکی از اعضای خانواده ، اون یه نفر کارش که به جنون رسید ، برید سراغ یکی دیگه ، این بهتره ، عمه هم خوشش می آد از هماهنگیتون بیشتر می مونه D: یه کار بی دردسر و ارزون دیگه هم هست !!! یه مچ بند سبز ببیندین به مچ عمه خانوم ببریدش بیرون ، دیگه شما نمی خواهد کاری بکنید ، برگردید خونه ( این دیگه خیلی نامردی هست ، نه این یکی رو بی خیال ! )

    پاسخحذف
  2. اینجا خیلی سخته کامنت گذاشتن. قر و قمبیل داره

    پاسخحذف
  3. صدبارخواستم کامنت بذارم اخرشم نشده!!!!

    پاسخحذف
  4. چه عجبببببببببببببببببببببببب موفق شدم.
    عجب عمه ای دارین خداییش، ازوقتی وبلاگتون رو ازوبلاگ ویولت پیدا کردم هر روزمیام اگه آپ کردین بخونم، ادرستون هم به بقیه دادم که بخونن،اینم بگم که به صبوریه نازنین عزیز خیلی غبطه خوردم. اشیونه ی عشقتون همیشه سبز باشه. بچه زیادمهم نیست.

    پاسخحذف
  5. تو وبلاگ های فارسی مثل پرشين بلاگ و بلاگفا بنويسی دوستان
    بيشتری پيدا ميکنی

    پاسخحذف
  6. بهتون تبریک میگم، خیلی روون و بی تکلف می نویسید.من روزی 2-3 بار به اینجا سر میزنم ولی راستش تو کامنت گذاشتن خیلی تنبلم ،این اولین باره که توی وبلاگی کامنت میذارم 
    ما هم از این فامیلای مشابه عمه خانوم داریم،فقط میتونم بگم خدا بهتون صبر بده D:

    پاسخحذف
  7. Saad bare khastaam comment bezaram, "nazar be onvane" shoma kheily baad adaast! hatman bayad blog dashte bashse ta commento bezare. ke khob hame nadaran. meetuneed comment ghozareetun rahatar beshe? masalan faghat adaam esmesho bezare?

    rastee, az rooze ke peydatoon kardam har rooz meeyam sar meezanam. eshge ghashanghetun behem energy meede.

    پاسخحذف
  8. rasty dar morede ammeh jan, zereye ahanee khasteen, saree 20-30 ta DHL konam biad : ) : )

    پاسخحذف
  9. من هم چند بار سعی کردم کامنت بذارم نشده که نشده . کاش لااقل یکی بهمون یاد می داد چه جوری باید کامنت گذاشت؟!

    پاسخحذف
  10. ا خوب مثل اینکه ایندفعه اوکی شد. آقای دکتر افسردگی جیه ؟ شما که ماشا اله خودت یه پا دکتری دیگه یه خانوم عاشق هم که داری دیگه افسردگی چه صیغه ای می تونه باشه ؟ برو خدا رو شکر کن دکتر جان. اگه خدای نکرده نازنین بانو شما رو همین جوری رها می کرد و می رفت اونوقت باید افسردگی می گرفتین نه الان که پروانه وار دورتون می گرده.

    پاسخحذف
  11. بهونه نيارين بچه ها! من كه هر وقت خواستم كامنت بذارم شد. مي گم امين، چطوره تو يه پست نحوه كامنت گذاشتنو ياد بدي!
    مي گم امين خان! من هم مثل عمه شرور (D:) نمي دونم فرق فلج حسي و حركتي چيه! تازه، ماليا چيه؟ با قاشق مي خورنش يا چنگال؟!
    خوب چيكار كنم! ندونستن كه عيب نيست نپرسيدن عيبه مگه نه؟!
    مي خواي آدرس اينجا رو به عمه خانم هم بده كه بياد بخونه اينقدر به نازنين بيچاره گير نده!

    پاسخحذف
  12. من كه نديده از عمه خانومتون ميترسم .:(
    راستي سلام.

    پاسخحذف
  13. Salam rastesh man hammesle baghi doostan zyad vared nistam vase kament gozashtan dar injaa

    ama bayad begam ke az poste avaletono shorokardam be khondan az chand ruze pish

    kheili Neveshtehatonoo doot daram

    omidvaram hame chiz be kheiro khoshi begzare hade aghal in doranike ame khaanom tashrif avordan

    rasti ame khanom tu kodomkeshvar zendegi mikonan?
    man khodam da Alman zendegi mikonam

    hanuz chand ta poste badetono nakhondam miram onharo bekhoonam

    ba tashakor az shomaa

    پاسخحذف
  14. سلاممممممممم:)
    دکتر جون فردا شده ها! سکته که نزدی خدانکرده؟؟!؟؟!

    پاسخحذف
  15. سلام.خیلی خوب می نویسید من خیلی از وبلاگ شما خوشم می یاد.در ضمن خوش بحال یاسمن که شما اینقدر دوستش دارید البنه لایقشم هست.
    من کاملا شما را درک می کنم عمه ها اکثرا اینطورین منم یکی دارم.
    یه فکری قدیمیا می گند اگر تو کفش مهمون نمک بریزی دلش به جوش میافته میره امتحان کنید شاید جواب بده

    پاسخحذف
  16. ببخشید اشتباه لپی نوشتم یاسمن منظورم نازنین بود

    پاسخحذف
  17. چه خانم با وقاری دارین که هیچی هم نمی گه. شما هم شانس اوردین ها(آیکون نمک ترکی که چشمتون نزنن)
    راستی شما چرا اینجا آیکون مایکون ندارین؟ آدم نمی تونه احساسشو بیان کنه

    پاسخحذف
  18. سلام............والا کامنت گذاشتن اینجا کار حضرت فیله

    پاسخحذف