يه مشكلي در شبكه ي آب ساختمون به وجود اومده بود كه قرار بود امروز صبح يكي بياد بهش رسيدگي كنه مامانم و خالم از ساعت 6:30 صبح بعد از پياده روي كه صبح ها مي كنن اومدن خونمون بست نشستن كه وقتي كارگره مي آد با خودش فكر نكنه عجب خونه بزرگي مردش هم كه رو ويلچره و نازنين هم كه دختر جوون تنهاست
حالا انگار از پس دو تا پيرزن بر نمياد !!!!!
كارگره كه كارش تموم شد رفت خاله و مامانم بد جوري عصباني بودن مامانم تو آشپزخونه داشت زحمت ناهار رو مي كشيد خالم هم داشت واسه ماكتش رنگ درست مي كرد مادر و خالم هر دو آرشيتكتن !نازنين كمكم كرد رو مبل بشينم و بعد قرار شد تو آلبوم عكس بگرديم و من عكس عمه سرور رو بهش نشون بدم خود اسم عمم يه جور جوكه !!
چون عمه ام نه تنها با اومدنش سرور و شادماني به همراه نداره بلكه خيلي هم همه از ديدنش ناراحت ميشن به نظر من اگه اسمش رو مرثيه مي ذاشتن بيشتر بهش ميومد !!!
در حاليكه دستمو انداخته بودم دور گردن نازنين عمه رو بهش نشون دادم
نازنين با مارموزي گري خاصي گفت :
-به نظر زن مهربوني مياد كه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
-خالم در حاليگه با حرص لبشو مي جوييد :مهربوني خاله واسه ي همينه !والا به نظر كه هيچي به تخيل هم زن مهربوني نمي آد
علت اين حرف نازنين رو خوب مي دونستم مامان اينا از ديروز شدن سوژه !!! اين دو زن هنرمند و تحصيل كرده كه از غيبت و خاله زنك بازي متنفرن اون رويشان بالا اومده و قيافشون ديدنيه !!!!! از ديشب تا حالا اينقدر منو نازنين به رفتار اين دو تا خنديديم كه اندازه نداره بعد از 3 ماه اين اولين باري بود كه اين طوري مي خنديدم !!! نازنين هم مسخرم مي كرد مي گفت ببين چه حالت خوب شد حالا بگو عمه بده !!!!ولي خدايي خنديدنش به مصيبتش نمي ارزه !!!!!
اما قسمت جالبش جدولي موسوم به جدول مصيبت بود كه تو وبلاگ پويا ست و از كليه اقوام و آشنايان درخواست كمك كرده عمه قراره 7 روز پيش ما مهمان باشه (البته مهمان كه چه عرض كنم )و 14 وعده غذايي توي اين جدوله كه هر كس از دوستان و فاميل ها قرار كه يك وعده را تقبل كنن از 2 ساعت پيش تا حالا 11 خونه پر شده زن داييم هم صبح اومد خونمون و بهمون اطمينان داد كه هر كدوم از خونه ها خالي بمونه دوباره خودش متقبل ميشه من از بچگي به زن داييم مي گفتم خاله اون دوست و هم كلاسي مامان و خاله بود توي دانشگاه بود و هنوزم روابطشون همون طوريه !!!!
قصدم از مطرح كردن اين قضيه اين بود كه بگم ايراني ها يه عادت خوب دارن و اون اينه كه در مشكلات همه با هم هستن !!! مي دونم اين كار ها همه به خاطر من و وضعيتيه كه دارم مي دونم كه وبلاگم رو مي خونن براي همين اينجا هم ازشون تشكر مي كنم نه براي اينكه عمه رو دعوت مي كنن چون هيچ وقت با وجودشون احساس بي كسي نكرديم حتي زمانيكه پدرم از دست رفت و الان كه هميشه در كنار من و نازنين هستن
پي نوشت نازنين :حسن قلم امين اين هست كه وقايع عادي را چنان مي نويسد كه به نظر خارق العاده برسد ممنونم از لطف زيادي كه به من دارد و از شما كه جانب داري من را كرديد و درد و دل تنهايي امين را مي خوانيد
نازنين احمدي پور
خوشحالم که می خندید... همین برای خوشبختی کافی است.
پاسخحذفاینهایی که مینویسی واقعیه یا تمرین نوشتن میکنی؟ به نظر مثل کتاب قصه هاست...
پاسخحذففكر كنم يه بار توضيح دادم كه اين مطالب همش واقعيه !خيلي از كسانيكه اين وبلاگ رو مي خونن و بعضا كامنت هم ميگذارن از دوستان و فاميل من هستن
پاسخحذفحالا که همه بچه های فامیلتون آدرس اینجا رو دارن و کلا وبلاگ علنی هست ، من یه پیشنهاد به بچه های فامیلتون دارم ، اون هم اینه که آدرس اینجا رو به عمه سرور هم بدن که کلا جمعتون جمع شه ((= ((: فکر کن ، عمه سرور بیاد خونتون با یه دسته کاغذ که پرینت نوشته های اینجاست ((: بچه های فامیلشون ، یه عکس قبل از ورود عمه جان ، یه عکس هم بعدش بگیرید تا ما هم بتونیم نتیجه ی عمل رو ببینیم ((: آیییییییی من خدای آدم فروشی هستم ، کاش عمه سرور رو می شناختم D: نازنین جون ، خودت یه اقدامی بکن ، خیلی شوژه ی خنده تکمیل می شه هااااا ((:
پاسخحذفهنوز در مورد جزئیات رفتار عمه خانم چیزی نگفتید. خیلی جالبه که همه علیه یه نفر بسیج بشن!بعید می دونم اگه بدونه که در موردش چی گفته می شه باز هم مایل باشه بیاد ایران واسه دیدن فامیل!
پاسخحذفسلام امین جان یه مدته پست هاتو می خونم و بیچاره شدم تا برات کامنت بذارم چون مرتب ارور می ده و من سر هر پست همین ها رو تایپ می کنم بعدش امتحان می کنم و بعدش نمی فرسته.
پاسخحذفخدا رو شکر که موفق به فرستادن نظریه ارزشمندم می شم بلاخره حیفه که از افاضاتم کسی بهره من نشه... این عمه شما هم زن جالبی هست ها... عجب جذبه ای داره..
پاسخحذفراستی امین جان آفرین به این روحیه تو و نازنین..
دوستون دارم...(آیکون اون عروسکه که یه قلبم بهش چسبیده)