تا شب قضيه بر همين منوال بود هي گفت وگفت و گفت
ساعت دور و بر 6 صبح بود كه چشم هام رو باز كردم
چه بوي بدي !!از بوي آشنايي كه مي اومد سرم درد گرفت كم كم يه صداهايي هم به گوشم رسيد صداي نازنين بود
-عمه خواهش مي كنم !!!
-برو كنار دختر هواي اينجا بايد هر روز ضد عفوني شه در ضمن براي چشم زخم هم خوبه
-عمه جون امين اذيت ميشه
حالت تهوع همه ي وجودم رو گرفته بود به اين بو از بچگي حساس بودم
-نه اونجا ديگه نبرينش امين سر درد مي گيره
-كي تا حالا ديده كسي از بوي اسپند سر درد بگيره
-عمه امين ميگرن داره به اين بو حساسيت داره
در اتاق باز شد با اسپند دود كن وارد شد نازنين پشت سرش به گريه افتاده بود من تنها كاري كه تونستم انجام بدم اين بود كه گردنم رو بچرخونم نازنين به دادم رسيد حالم بهم خورد خيلي بد نازنين كمكم مي كرد راحت بالا بيارم سرم چنان گيج مي رفت و چشم هام مي سوخت كه حد نداشت از درد سرم فقط زوزه مي كشيدم عمه با تعجب نگام مي كرد و داشت غرغر مي كرد حرفاشو نمي فهميدم بعد از اينكه نازنين جمع و جورم كرد تمام فن هاي خونه رو تا ته روشن كرد
-نكن دختر اثرش مي ره برادرزام رو چش كردن!!!!
-كي آخه عمه جون؟
-خودت اين ها رو روشن نكن دست وپام خشك ميشه
نازنين توي اتاق بود پيش من داشت با دستمال خيس پيشونيم رو سرد مي كرد با حرص زير لبش گفت :
به درك به جهنم كاش خونت خشك شه عوض دست و پات
تا نزديكي ظهر حال خوشي نداشتم خدا رو شكر كه ما فاميل خوب داريم اگه اونا دعوتش نكرده بودن بايد چه خاكي از دست اين زن اژدها به سر مي ريختيم خدا مي دونه
ساعت دور و بر 10:30صبح بود كه نازنين براي عمه آژانس گرفت و فرستادش خونه مامانم كه امروز نوبت ناهار با اون بود بعد زنگ زد بهش همه چيز رو گفت و خواهش كرد يه جوري تا ساعت 5و6 نگهش دارن تا وقتي هم برگشت براي شام بفرستيمش خونه پسر خاله ام الان كه دارم براتون مي نويسم هنوز هم بد حالم ولي نه مثل صبح !!! رفتار عمه ام رو بيشتر بايد تو راز بقا نوشت
پي نوشت :از مريم عزيز كه يادم داد چه جوري مشكل كامنت رو حل كنم ممنونم از اين به بعد مي تونيد بي بهونه برام كامنت بذاريد وبه دوست خوبم مهرداد كه مونس مكاتبه ايمه از دست دادن دوست عزيزش رو تسليت ميگم و به اون دوستمون هم ميگم كه عمه خانم همون اژدها خانم است كه گفتي هم ازدواج كرده و هم 4 تا توله اژدها از خودش بدتر داره كه خوشبختانه فاميل رو زياد آدم حساب نمي كنن و به سراغمون نميان
man ham ba booye espand sar dard migiram dr jan
پاسخحذفmontazere dast neveshtehay baditoon hastim bi sabrane
mesle inke amme khanoom dige khoone nazaninam be joosh avorde :D:D:D:D:D:D
پاسخحذفaz khodavande mannan talabe sabr mikoniiiiiiiiiiiiiiiiiiim baratoon
وای باورم نمیشه این عمه خانوم شما این مدلی و این همه رک حرفهاش رو میزنه خدا بدور کنه همچین فامیلی رو از همه . امین
پاسخحذفوای خدا بهتون صبر بده.به نازنین بیشتر.دکتر جون شما متخصص چی هستین؟
پاسخحذفsalam
پاسخحذفajab bahale in amat
motasefane ma az ina nadarim tu famil vase hamin sahnate action va bezan bezani mun kheyli kame o raft o amad bahashun hal nemide
:d
bazam tarif kon azash plz
khosham umad
يعني بگو بد بخت شديم ديگه يه جوري مي نويسي كه احساس دهقان فداكار بهم دست ميده وقتي يادم مي افته واسه شام سه شنبه دعوتش كرديم ديشب پارسا تب كرده بود !!!دستش بشكنه بچه ام حسابي ترسيده بود نازي عجب صبري داره من كه ديروز چند ساعت اونجا بودم كف كردم چه برسه به نازنين راستي فكر كنم ساديسم داره نه ماليا
پاسخحذفديگه راستي راستي خيلي دلم براتون سوخت.
پاسخحذفالان كه اين پستو ميخوندم ياد اون قسمت مرد 2000 چهره افتادم كه يه سري آدمو بردن خونه ي اون پيرمرده كه اداي روح در بيارن تا پيرمرد بترسه و راضي بشه خونه رو بفروشه...
اگه بخواين من ميتونم براتون يه سري روح بيارم كه يه جوري عمه خانومو بترسونن كه ديگه تا صد سال بعدم اون طرفا آفتابي نشه:((
به نظرم وحشيانه ترين كار عمه خانوم كشيدن گوش پارساي بيچاره بود!!! آخه فكر نكرد چه اثري تو روحيش ميذاره؟؟! الان هم كه فهميدم طفلك تب كرده خيلي ناراحت شدم:)
Amme jan aziz nemeetunan jaye deeghe shabha bekhaban? Masalan to yek shahre deeghe? bebeen chegard azyat meekone ke sedaye khanometoon dar umadeha. In amme jan az koja tashreef ovardan rasty? Shadi
پاسخحذفRasty, Hala bayad be onvane "nashenas" comment ghozasht.
پاسخحذفkheili jaleb minevisid mer30... man ke fekr mikonam bayad javabe injur adama ro dad... be bazia age javab nadi fek mikonan lali va badtar edame midan... rasti mishe ye kam az zahere amme khaumetun begid... tu zehne man ke shekle jamile sheikhi khoda biamorze :d
پاسخحذفحداقل چند ساعت آرامش دارین که خودش غنیمته ...
پاسخحذفحالا تا دوباره برگرده خدا بزرگه ...
سلام امین آقای گل خیلی خیلی از نحوه ی نوشتنت خوشم اومد کاملا میفهممتون خیلی مراحل سختی رو گذروندین ولی خوب باید خوشحال باشیم به چیزایی که داریم خداروشکر که مادر و خاله ی دلسوزی دارین زن مهربون و خیلی چیزا مثلا عمه سرور که اومده و باعث شده ما یه کم بخندیم . ولی عجب زنیه ها . ببینم این حرفا رو در حضور مرجان و نازنین میزد؟
پاسخحذفبراتون دعا میکنم خدا به هر دو تون صبر ایوب بده با این فامیلتون!!!! اصلا این موجود قابل تصور نیست چه برسه به تحمل.
پاسخحذففكر كنم وقتي خدا مي خواست عمه تون رو خلق كنه زياد فكر نكرد :D
پاسخحذفاگه قرار بود عمه تون بیشتر پیشتون بمونه حتما کم کم یه کشته به جا می ذاشت!
پاسخحذفسلام
پاسخحذفاين ديگه خيلي...... تشريف داره(هر چي كه خواستي بذار تو جاي خالي)
خداصبر بده
نميدونم چي بگم خدا روشكر فكر نكنم ما تو فاميل همچين فاميلي داشته باشيم
تا بعد
تماس فرت
خدا بهتون رحم کنه.
پاسخحذفخب چرا تلافی نمی کنین ؟ من که این جور مواقع عمرا کوتاه نمی آم ! اه لجم گرفت ، اصلا خوشم نمی آد وقتی می دونم یه چیزی برام بده ، یکی به زور برام انجام بده !!! اه خیلییییی بده ، خب یه کاری بکنین ! حداقل به روش بیارید که حالت خیلی بد شده و باید عذرخواهی کنه بابت کاری که کرده !
پاسخحذفسلام ! من تازه با وبلاگتون آشنا شدم و اولین بار همه ی پست ها رو با هم خوندم:D و از اون روز هر روز به وبلاگتون سر میزنم.
پاسخحذففقط می تونم یه چیز بگم : "فوق العاده"
راستی....
با این عمه جانی که شما دارین...
خداوند به شما صبر دهاد ! :D
سلام. تمام وبلاگت رو خوندم. داستان زندگیت در عین تلخی شیرینه و آدم یادش میفته که هنوز عشق و وفاداری وجود داره. این عمه خانم هم برای خودش اژدها که نه گودزیلاییه. خدا به فریادتون برسه. امیدوارم زودتر بره که راحت بشین.
پاسخحذفآخی طفلی محبتشم بلد نیست نشون بده (ها ها ها)
پاسخحذفچه عمه با محبتی می ترسه بچه برادرش چشم بخوره من که عمم هر چی ببینتم می گه وا چرا این ریختی شدی
دلم برای پارسا کباب شد تو پست قبلیت. الهی بمیرم.
پاسخحذفمی گم این عمه خانم از هیچی بدش نمی یاد که واسش بپزین یا انجام بدین که یکم ادب بشه؟
سلام - یعنی نمیدونم چرا مامان پارسا چیزی نگفت . ( تو این قحطی بچه ) اگه کسی به دخترم چپ نگاه کنه . خرخره شو میجوم.مهم هم نیست اگه خون به پا بشه . من میجوم ( ها ها ها .... )
پاسخحذفسلام امين خان
پاسخحذفسپاس از بزرگواريت مهربان
خدا قوت مبارزه بهتون بده
و خدا شادي تون را روز افزون كنه
آدم از خداشه كه اينجور اژدهاها آدمو آدم حساب نكنن به خدا.
پاسخحذفوبلاگتون عالیه.برای شما و نازنینتون آرزوی سعادت و شادی میکنم:)
پاسخحذفراستی در مورد حضور عمه جون و مشکلاتتون باهاتون همدردی میکنمD: